شیطنکای عسلکم
قند عسلم....... کوچول موچولم.......... فدات بشم الهی......... دخترکم... بعد از چند روز برگشتیم خونه و اولاش یه کم بی طاقتی کردی آخه چند روزی پیش مامان جون و باباجون و عمو احسان بودی...تازه دو روزم عمه جون و 2 تا شیطوناش یعنی فاطمه و امیر محمد که خیلی تو رو دوس دارن اومدن پیشت.....کلی بهت خوش گذشت و بازی کردی.هر روز میرفتی د د و سرسره بازی میکردی الان با وجود اینکه سه روزه برگشتیم هنوز برا د د گریه میکنی و بهونه میگیری،یعنی روزی 2 وعده دوس داری بری بیرون...امروز صبح مدادم میرفتی دم در و در میزدی و با گریه میگفتی د د ،هیچکدوم از همسایه ها هم نبودن و آخرش که آروم نشدی بدون اینکه غذا ذرست کنم و شما هم صبح...
نویسنده :
مامان اسماء کوچولو
15:49