اسماء جونی.عزیزدلیاسماء جونی.عزیزدلی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

اسماء کوچولوی من......

بدون عنوان

ناز گلکم سلام   الان آخرشبه و شما خوابیدی ...امشب بابا برگشت خونه خودمون و ما موندیم خونه باباجون اینا   امشب شام خونه مادربزگ بهار بودیم...شمام خیلی خانوم بودی فقط آخراش دیگه خوابت میومد کم طاقت شدی...الهی قربونت شم     امروز یه کم اذیت بودی.فکر کنم مال دندونته...آخه هنوز در نیومده البته الان وقتی قاشق به لثه ت میزنیم صدا میده ولی هنوز هیچی معلوم نیست...ایشالله زودتر در بیاد تا شمام راحت بشی عسلکم      موش موشی مامان حسابی شیطون شده امروز یه یه برگ از گلای باباجون و کندی کلی هندونه رو فرشاشون آب گرفتی...نخای فرش مامان جون و به هم گره زدی...سی دی رو خودت روشن کردی و دراشو باز ...
2 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

راستی چند روز پیش یعنی روز 26 فروردین تولد من بود این گل خشگل هم همسر مهربونم برام خریده بود خواستم ازش تشکر کنم.این روزا خیلی حجم کاریش زیاده... همسر عزیزم  ... خسته نباشی                            اون گل لپ قرمزی وسطی   اسماء جونه    ........  فدات بشم طراوت زندگیمون ...
30 فروردين 1393

همینجوری چند تا عکس

  طبیعت گردی                 اسماء جون و دوستش زینب جون            آخه این چیه زدین به سرم بذار بخورمش...به به         به به عجب هندونه شیرینی     اینم حلما جون دختر عمه م       اولین تاب سواری اسماء جونی تو پارک 2روز پیش باهم رفتیم پارک نزدیک خونه و شما هم  سوار تاب شدی مامان جون   ...
30 فروردين 1393

بدون عنوان

  چه گویم در مقام تو , تو ای روح اهورایی , تو نور چشم خورشیدی تو زهرایی , تو زهرایی . . .   ولادت حضرت زهرا(س) بر تمام زنان و مادران نی نی وبلاگی مبارک باد............................       ...
30 فروردين 1393

اسماء و سال 93

ســــــــــــــــــــــلـام سلام  به دخترم سلام به نی نی وبلاگی ها بالاخره بعد از یه مدت تونستم بشینم پای لب تاپ،البته الانم که اینجام اسماء کوچولو خوابه و من کاملا بی سرو صدا اومدم آخه  خواب نازگل من زیادی سبکه و تو این ایام تعطیلات هم به همین دلیل به مشکل برمیخوردیم.مادو روزه که برگشتیم و اینقد تو این دو روز کارداشتم که نتونستم به وبلاگ سر بزنم هنوزم کلی کارم مونده ماشالله اسماء جون اینقدر شیطون شده که اجازه نمیده هیچ کاری رو تو یه مرحله انجام بدم.     ما تو عید مسافرت نرفتیم البته چون بابایی و باباجون  هرکدوم تو یه شهرن،اصلا خونه نبودیم. سال تحویل خونه باباجون (بابای بابای اسماء جون)بودیم ...
27 فروردين 1393