اسماء جونی.عزیزدلیاسماء جونی.عزیزدلی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

اسماء کوچولوی من......

من و دخترم

سلام عزیزدلم بازم منو ببخش ازین همه کوتاهی تو ثبت خاطراتت گلکم دیگه از قبل چیزی نمیگم  الان 16 روزه که نازگل من دوساله شده مبارکت باشه دختر خانووومم دختر قشنگم ازخدای مهربون کلی ممنونم که یه دختر بهم داده اونم یه دختر از جنس فرشته هاش عاشقتم عزیزم چند روز پیش هم روز دختر بود.مبارکت باشه نفسم... الان که دارم مینویسم برات کلی دلتنگتم آخه از دیروز ظهر با مامان جون و عمو رفتی نهاوند و من وتنها گذاشتی میدونم خیلی دوسشون داری ولی منم طاقتشو ندارم عزیزم خداروشکر از دیروزم که رفتی طبق اخباری که بهم دادن دختر خوبی بودی و حسابی بازی  کردی....هم خوشحالم ازاینکه دختر مستقلی هستی...
2 شهريور 1394

یه مرور کوچولو

دخی گلی من سلام سلام به فرشته کوچولوی من که الان شده همزبون شیرینم که من عاشق حرف زدنشم و هرروز زیر بوسه های من چلونده میشه که هرروز داره خانوم تر میشه برام و هرروز بیشتر به داشتنت میبالم قربون قد و بالات که هرروز داره بلندتر میشه عاشقتم و ممنونم که اجازه دادی مامانت بشم هرروز کارای جدید و شیرین انجام میدی حرف زدنت معرکه ست الان دیگه تقریبا همه چی و با حرف زدن بهمون میفهمونی عروسکات و میخوابونی و توخونه میچرخونی و لالا لالا میخونی براشون که البته بیشتر با مورچه ت و پلنگ صورتیت که هم قد خودتن بازی میکنی و هردو رو باهم باید بغل کنی دیگه بیرون که میریم برعکس ...
6 ارديبهشت 1394

داستان جدایی

به به سلام به نی نی وبلاگ   چشممون به جمالتون منور شد   یه مدت از دیدن روی ماهمون محروم بودین ها   چه خبرا   البته ناگفته نماند که دلایل زیادی ما رو از هم دور کرد   دنیای ارتباطات پیشرفته تر.....مشغله بیشتر.....و   صد البته وجود نازنین دختری که الان بزرگتر و شیطونتر و کم خواب تر   و قطعا خانوووووم تری که دیگه ترجیح میده مامانش وقت بیشتری   (تمام وقت) براش بذاره و تا پاسی از شب هم با خواب مبارزه میکنه   و مامان هم خسته و کمی تنبلی باعث میشه که سراغ لب تاپ   یا به قول دخمل...
6 ارديبهشت 1394

ماااااااا اووووووومدیم

سلااااااام  هیچ حرفی برا گفتن ندارم  .   واقعا ببخشید    چون  میخواستم  وقتی بیام از تموم مدتی که نبودم برات بنویسم    واسه همین همیشه سخت و زمان بر  بود برام    الانم با   گوشیم  اومدم نت و دارم مینویسم    یه کم سختمه    اما حالا تصمیم گرفتم  بیام از الان به بعدتو بنویسم    حالا ان شاءالله یه بار مفصل مینویسم....     حالا تو یک سال و شش ماه و ۱۷روزته...   الهی  قربوووون این عمر کوچولو و قد و بالات برم..     یا علی............ ...
5 اسفند 1393

یه غیبت دوماهه

سلام وصدسلام به  قشنگترین هدیه ای که از خدا گرفتم  و یه عذر خواهی پر و پیمون از نازگلکم.عشقم.عزیزدلم  بابت تأخیر طولانی مدتم  واقعا ببخشید  اصلا دیگه نمیدونم چی برات بگم گلم  از خانومیت از دلبریات شیرین کاریات حرف زدنای بامزه ت خلاصه اینکه خواستنی شدی خیلی کار هر لحظه و ثانیه ی من شده بوسیدن روی ماهت از خدای مهربونم ممنونم که اینقدر هوامو داره و یکی از فرشته هاشو داده به من  که با وجود قشنگش زندگیمو قشنگ کنم   و از تو فرشته ی کوچک من ،سپاسگزارم که هستی  و به زندگی من و پدرت آرامش میبخشی  پس دیوانه وار عاشقتیم      ...
9 دی 1393

یا شهید کربلا

  خیمه ماه محرم زده شد بر دل ما /   باز نام تو شده زینت هر محفل ما     جز غم عشق تو ما را نبود سودایی /   عشق سوزان تو آغشته به آب و گل ما . . .             ماه اشک های بی اختیار،   ماه غمبار اسیران   ماه فریادهای خونین و ماه طنین،   مؤید صحرای عشق   بر شما عاشوراییان تسلیت باد . . . ...
6 آبان 1393

روزهای پاییزی ما

سلام دخترکم یه سلام به دوست داشتنی ترین گل من یه سلام با کلی تأخیر و یه عذرخواهی بابت کوتاهی من الهی فدای  روی ماهت بشم فدای راه رفتن بشم که هر ثانیه داری دلبری میکنی و این ثانیه ها عجب زود میگذرن و ما از دستشون میدیم دخترم همه چی داره خیلی زود میگذره و میره و ماهم به این سرعت روزگار بدجور عادت کردیم و بنظرم این اصلا خوب نیست ، چون فرصتها رو راحت از دست میدیم و عمر میگذرونیم یه چند وقتی اینقدر دچار یکنواختی زندگی شده بودم که همه چیز برام تکراری بود مدام منتظر یه اتفاق جدید بودم که اونم به نظرم اتفاق نمیفتاد در صورتیکه زندگی هرروزش جدیده و ما اونو تکراری رقم میزنیم شما عروسک زیبای من هر روزت متفاوت از روز...
6 آبان 1393