اسماء کوچولوی من 7 ماهه میشود
سلام
اسماء کووچوولووی من حالا دیگه یه جیگرطلای هفت ماهه ست.خدایا شکرت
دختر نانازم خیلی خوشحالم از اینکه این مدت تو هم پیش ما بودی و ما هرروز داریم بزرگ
شدنتو میبینیم.عـــــــــــــــــــاشقتـــــــــــــــــــــــــــــم
.
تارهای گیتارم را به لرزش در می آورم
تا بارها و بارها به تو بگویم دوستت دارم
بارها این تارها به صدا درمی آیند و میگویم:
تولـــــدت مبارک بهترینم
راستی دیشب خاله مهناز اینا اومدن خونمون.خیلی خوش گذشت....
بزرگ شدن حرکات و کارهای اسماء کاملا مشخصه...دخترم دیگه دوست نداره اصلا تنها
باشه.موقع شیرخوردن حسابی شیرن کاری در میاره،جدیدا هرچی میخوایم بخوریم اسماء
هم میخواد مدام با غلت خوردن و به زور خودشو کشیدن اینور و اونور میره و هی تو
سوراخ سنبه ها گیر میکنه دیشب برای اولین بار رو زانوهاش وایساد الهی فداتشم
عزیـــــــــــــــــــــــزم.صبحها هروقت من از خواب بیدارشم 2 دقیقه بعدش اسماء خانومم
بیداره....تازه الانم که صبح خیلی زود بیدارشدم و بعدش نشستم اینا رو بنویسم بیدار شد و
یه کم بازی کرد بعدشم گریه کرد و منم گذاشتمش بغلم ولی یهو دیدم همینجوری نشسته
خوابش برده.قررررررررررررررررربـــوووووووووووووونت بشم .امروز میخوام ببرم قد و
وزنتو و بگیرم.
دیگه بیدارشدی
فعلا