یه مرور کوچولو
دخی گلی من سلام
سلام به فرشته کوچولوی من که الان شده همزبون شیرینم
که من عاشق حرف زدنشم و هرروز زیر بوسه های من چلونده میشه
که هرروز داره خانوم تر میشه برام و هرروز بیشتر به داشتنت میبالم
قربون قد و بالات که هرروز داره بلندتر میشه
عاشقتم و ممنونم که اجازه دادی مامانت بشم
هرروز کارای جدید و شیرین انجام میدی
حرف زدنت معرکه ست
الان دیگه تقریبا همه چی و با حرف زدن بهمون میفهمونی
عروسکات و میخوابونی و توخونه میچرخونی و لالا لالا میخونی براشون
که البته بیشتر با مورچه ت و پلنگ صورتیت که هم قد خودتن بازی میکنی
و هردو رو باهم باید بغل کنی
دیگه بیرون که میریم برعکس قبل که حال راه رفتن بیشتر از چند قدم
و نداشتی بیشتر مسیر و خودت راه میری(هرچند که معمولا مسیر
شما با ما فرق داره)
و به اکثر آقایون ..عمو..و خانوما..خاله..میگی که البته اگه یه آقای غریبه
باهات حرف بزنه سریع میای پیش من و میگی :مامانم اینجاس
و منم خوشحالم که مامانتم عروسکم
فدای روی ماهت بشم.
دیگه الان مغزم خوابه و هنگ کرده
ان شالله دوباره میام و برات مینویسم زندگیم
و امــــــا اندک عکسهایی از شهریور 93 تا بهار 94
کلی تو باغ بازی کردی
مثل خودم عاشق شهر بازی هستی
محرم93
جیگرم تو فکره
زمستون 93
ملایر
نوروز94...کرمانشاه
که متأسفانه بازم با هفت سین عکس نداری
سه تااایی با بچه های عمه جون
روز طبیعت
اینقدر که سیزده بدر بهت خوش گذشت که اصلا با من کاری نداشتی
واسه خودت با خاک وهمه چی بازی میکردی ...حیف که فرداش چنان با پیشونی
دم در خونه بابایی خوردی زمین و ازش خون اومد که الانم که اردیبهشتیم جاش مونده
شاسخین دخترخالم که داشتی بوسش میکردی
البته عکسها خیلی خیلی بیشتره که فرصتش نیست