اولین سفر زیارتی اسماء کوچولوی من
سلام دختر کوچولوی من
دو روز پیش از سفر برگشتیم ولی چون روز آخری طبق معمول ـ امسال دوتایی مریض شدیم دیگه فرصت نشد.
البته الانم شما داری از سرو کولم بالا میری تا بکوبی رو دکمه های لب تاپ و به زور دارم مینویسم
خدارو شکر تو سفر اذیت نکردی و خیلی دخمل گلی بودی
خونه عمو محمدم کلی با علی کوچولو بازی کردی وقتی هم میرفتیم حرم معمولا اولش خواب بودی و بعدش بیدار میشدی و کلی بازی میکردی...البته اگه مهر میدیدی دیگه تموم بود
روز 13خرداد هم ساعت نزدیک 10 شب بود که داشتیم شام میخوردیم و شماهم مشغول بازی بودی که یهو
دیدیم خودت بدون کمکی برای چند ثانیه وایسادی و ماهم کلی برات دست زدیم و خودتم دست میزدی
الانم هی اینجوری وایمیسی و ماهم دست میزنیم و ماشالله ماشالله میگیم و تو هم کیف میکنی
قربونت بشم که اینقده زود بزرگ شدی زندگی من
زیارتت قبول زائر کوچولوی من
اینجا تو شبستان نشستیم
با یکی شبیه خودت دوست شده بودی
کلی باهم بازی کردین
اسماء و باباش
(دوستتون دارم)
اینم علی کوچولو که 4 ماه از اسماءجونی بزرگتره
وروجک داشت طالبی میخورد و ازدست ما فرار میکرد
فرداش رفتیم مشهد اردهال که منم اولین باربود میرفتم،قبلا از تلویزیون مراسم قالی شستنشونو دیده بودم
نمیدونستم با وجود کوچیک بودنش اینقدر امامزاده ش زائر داره و معروف به کربلای ایرانه
امامزاده علی بن محمد باقر...برادر بزرگتر امام صادق (ع) که شهادت ایشان و یارانش مانند شهدای کربلا بوده
اینم گنبدش
جالبتر اینکه مزار سهراب سپهری شاعر معروف هم آنجا بود
یی باغ پسته که تو جاده دیدیم
مسجد جمکران
بعدش رفتیم خمین خونه دخترداییم
شمام با بابا و دایی جون و آقا محمد رفتین بیرون
اینجام بیت امامه
درخت گیلاس خونه باباجون
دو روزه بی تاب شدی آخه روزآخریه کم سرما خوردی و بعدش دندون بالات میخواد درادخیلی اذیتت میکنه
شبا خیلی گریه میکنی.الانم خوابت میاد...شب بخیر